امیر علی و نازنین زهرا عشق مامان و بابا

نمایشگاه کتاب

1390/2/22 0:32
431 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز روز هشتم نمایشگاه کتاب بود ومادسته جمعی با شوروشوق فراوان رفتیم نمایشگاه.آقا پسری بازم بابایی رو گول زدی و گفتی از پیاده روی خسته نمیشم ولی آخرش جر زدی شیطون بابا   وبعدش اون آبجی ناقلات هم پشت آقا داداشش رو گرفت و دو تایی پوست منو مامانو کندید تا اینکه از دهن من یه قولی بیرون بیادو شماهم نقشتون گرفته باشه

niniweblog.com

 

جناب کلوچه خان توراه برگشت هروقتی استپ میکردی تا ما کلید پلی رو بزنیم وراه بیوفتی البته اگه عشق به ابمیوه وفالوده نبودکامیون هم تورو تکون نمیداد

 

niniweblog.comبعد خوردن شیرنی وابمیوه وفالوده و جار زدن نظرت در مورد خوردن که "ادم همه چیزاشوبفروشه بعد باپولش خوردنی بخره بخوره حتی اگه خونش باشه" شادو سرحال برگشتیم خونه .

niniweblog.com

الان که دارم براتون اینهارو مینویسم مثل اینکه خواب سهیل رو دیدی وجیش هم داری ومامان به هرزحمتی هست بردت دستشویی والان برگشتی داری غر میزنی تا خوابت ببره و ناناز گلی هم مثل فرشته ها خوابیده

شب بخیر کوچولوهای بابایی

 

niniweblog.com

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)