امیر علی و نازنین زهرا عشق مامان و بابا

نمایشگاه کتاب

سلام امروز روز هشتم نمایشگاه کتاب بود ومادسته جمعی با شوروشوق فراوان رفتیم نمایشگاه.آقا پسری بازم بابایی رو گول زدی و گفتی از پیاده روی خسته نمیشم ولی آخرش جر زدی شیطون بابا   وبعدش اون آبجی ناقلات هم پشت آقا داداشش رو گرفت و دو تایی پوست منو مامانو کندید تا اینکه از دهن من یه قولی بیرون بیادو شماهم نقشتون گرفته باشه   جناب کلوچه خان توراه برگشت هروقتی استپ میکردی تا ما کلید پلی رو بزنیم وراه بیوفتی البته اگه عشق به ابمیوه وفالوده نبودکامیون هم تورو تکون نمیداد   بعد خوردن شیرنی وابمیوه وفالوده و جار زدن نظرت در مورد خوردن که "ادم همه چیزاشوبفروشه بعد باپولش خوردنی بخره بخوره حتی اگه خونش باشه" شا...
22 ارديبهشت 1390

یکم غرغر مادرانه!!!

   دیشب که این وبلاگو درست کردم حسابی خوابم میومد چشمام قیلی ویلی می رفت  و نتونستم چیزی براتون بنویسم گوگولیهای مامانی سر من غر نزنید  تقصیر خودتونه اینقدر بازیگوشی می کنید آخر شب که میشه حسابی از تک و تا میوفتم   الانم  یه کوچولو چشمام داره بسته میشه ولی با اینکه  کلوچه مامان ( امیر جیگرم ) خوابیده  آلوچه من تو هنوز بیداری و داری همه عکس برگردوناتو می چسبونی به در کمد و در موردشون قصه میگی قربون صدای نازت یه کوچولو فقط یه کوچولو مخ مامانو خوردی        ...
20 ارديبهشت 1390

سلامممممم

        جیگرای من بالاخره مامان تنبلی رو کنار گذاشت و  یه وبلاگ براتون درستید زنده باد مامانی هورااااااااااااااااااااااااااا      ...
20 ارديبهشت 1390
1